سلام دوستان دیروز من وعباس(مدیرسایت)تو پارک بودیم که یه اتفاق جالب برامون افتاد ومن که جزو خلاق ترین انسان های روی کره ی زمین هستم از اون اتفاق یه فانتزی ساختم......خخخخخخخ! یکی از فانتزی هام اینه که من برم در خونه ی عباس زنگو بزنم وعباس گوشی رو برداره بگه:بله.منم بگم بیا دم در کارت دارم.وقتی میاد دم در یه کشیده ی محکم بزنم تو گوشش بعدش عباس خون از دماغش میپاشه ومی افته روی زمین وسرش میخوره به سنگ ومیمیره بعدش مامان وباباش میان بییرون و وقتی پسرشون رو روی زمین میبینند به سرعت به پلیس زنگ میزنن ولی من فرار میکنم فرداش با یه عینک دودوی وکت وشلوار سر جنازه ش که دارن خاک میکنن حاضر میشم که یهو پلیس ها منو شناسایی میکنن ومنو به سرعت دستگیر میکنن بعداز چند ماهی که تو زندان بودم حکم اعدامم صادر میشه....فرداش منو به سالن مخصوص اعدام میبرن درحالی که خانوادم در اونجا حضور دارن واشک میریزن طناب دارو به گردن من میندازن و وقتی که میخوان صندلی رو از زیر پای من بکشن....ناگهان یه صدایی میگه نهههههههههههههههههههه واون صدای عباس هست بله....عباس با اون ضربه بیهوش شده بود ولی نمرده بود مسئولان هم به سرعت وارد عمل شدن وبعد از ثابت شدن اینکه من بیگناهم منو ازاد کردند ومنم بایه سیگار لب دهنم تو افق محو میشم.....!هر گونه کپی برداری بدون ذکر منبع ونام نویسنده شرعا عرفا قانونا حرام وممنوع میباشد وپیگردقانونی دارد!نوشته شده توسط:ابوالفضل محمدیamHHH