تا بچه بودیم همه میگفتند اخلاق این بچه به ما رفته ولی الآن که بزرگ شدیم کسی مسولیت مارا قبول نمیکنه و همه میگند آخه این به کی رفته...مسعولین محترم رسیدگی کنید
بعضیام هستن تو فامیل ما کلا بعد از رفتنشون باید خونه تکونی کرد :-(
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
0 | 593 | azade1992 |
![]() |
10 | 4377 | azade1992 |
![]() |
0 | 1050 | admin |
![]() |
0 | 1334 | admin |
![]() |
0 | 1236 | admin |
![]() |
0 | 1152 | admin |
![]() |
0 | 1292 | admin |
![]() |
0 | 935 | admin |
![]() |
0 | 1549 | admin |
![]() |
0 | 975 | admin |
![]() |
0 | 1158 | admin |
![]() |
0 | 1023 | admin |
تا بچه بودیم همه میگفتند اخلاق این بچه به ما رفته ولی الآن که بزرگ شدیم کسی مسولیت مارا قبول نمیکنه و همه میگند آخه این به کی رفته...مسعولین محترم رسیدگی کنید
بعضیام هستن تو فامیل ما کلا بعد از رفتنشون باید خونه تکونی کرد :-(
یکی از فانتزیام اینه که یکی بخواد به یکی دیگه شلیک کنه بعد من داد بزنم نننننههههههههه و خودمو بندازم جلوی گلوله ، بعد خون بپاشه از قلبم بیرون و مردم دورم جمع بشن با گریه بهم افتخار کنن ؛ از اون طرف کارگردان داد بزنه کات اقا کات بازم خراب کردین اهههههه …
تو این روزا اگه دیدین یه دانشجو نشسته یه نگاه به افق میکنه یه نگاه به گوشیش باز یه نگاه میندازه به افق باز به گوشیش بعد به افق خیره میشه بعد باز به گوشیش نگاه میکنه بعد به افق خیره میشه و محو میشه بدونین داره با گوشیش معدلشو حساب میکنه ببینه مشروط میشه یا نه !!!
—————————————————
یکی از فانتزیام اینه که یه روزی علم به جایی برسه که بشه غیب بشیم بعد من برم خونه آقای فلانی ببینم پسر/دختر آقای فلانی از صبح تا شب چه غلطی میکنه که بابام این همه دوسش داره و ازش تعریف میکنه !
—————————————————
یکی از فانتزیای جدیدم اینه که جلوی در دانشگاه در حالی ک دارم گوشیمو به راحتی از جیبم درمیارم سوار پرایدم بشم و باهاش جلو چشم دخترای دانشگاه یه تکاف مشتی بکشم و تو گرد و خاکش محو شم !
سلام دوستان دیروز من وعباس(مدیرسایت)تو پارک بودیم که یه اتفاق جالب برامون افتاد ومن که جزو خلاق ترین انسان های روی کره ی زمین هستم از اون اتفاق یه فانتزی ساختم......خخخخخخخ!
خیلی جالبه از دستش ندید که خلاصه ضرر میکنید
ادامه ی مطلب رواز دست ندید!!!(به شدت طنز وباحال)
یکی از فانتزیام اینه که سر جلسه یه امتحان خوف نیم ساعت تاخیر داشته باشم و با اعتماد به نفس وارد سالن امتحانات بشم و با چهره مضطرب دانشجویان و نگاه عاقل اندر سفیه مراقب مواجه ! بعد برم روی صندلی خودم که روبه روی مسئول امتحاناته بشینم و در خودکارمو با دندونم باز کنم و شروع کنم به نوشتن و در حالیکه. . . .
یکی از فانتزیام اینه که
یه سیمکارت بخرم واسه اولین بار اس ام اس بدم به برنامه ی ۹۰ بعدش برنده شم !
هر چقدرم بهم زنگیدن جواب ندم و کسی متوجه نشه که من کی بودم . . .
بعدش آروم آروم برم تو افق محو شم
.
.
.
یکی از فانتزیام اینه که یکی از شلوارهای قدیمیمو برای شستن ببرم توی حموم بعد همینجور که دارم جیباشو چک میکنم که چیزی توش نباشه بصورت ناباورانه ای از قسمت فوقانی جیب پشت شلوار یه مغز پسته از قدیم ( دوره کیلویی ۱۰۰۰۰ تومان ) بیافته و غلتان غلتان روی زمین و در حال حرکت بگیرم و بردارمش و قبل اینکه کسی بخواد منو بعنوان محتکر لو بده مثل یه حبه بندازمش بالا و همینجور مِلَچ مُلوچ کنان در افق محو بشم